بنامیزد چه دلکش منزل است این از جامی مثنوی 3

بنامیزد چه دلکش منزل است این

1 بنامیزد چه دلکش منزل است این نه آب و گل همه جان و دل است این

2 بسی مه بر فلک منزل بریده به عمر خود چنین منزل ندیده

3 تصور کن چو یک شخص این جهان را که باشد همچو چشم این خانه آن را

4 کسی کان شخص را انسان عین است جهان مردمی سلطان حسین است

5 گلش گویی ز مشک چین سرشتند که نامش خانه مشکین نوشتند

6 ز هر لاله به سقف آن نمونه مگر شد لاله زاری باژگونه

7 به دیوارش ز گچ گلها بریده گل کافوری ست از گل دمیده

8 منقش از زر حل هر در او دری از خلد در هر منظر او

9 مروح خانه ای دان از جنانش که باشد حوض کوثر در میانش

10 میان حوض نرگسدان سیمین بود فواره های نرگس آیین

11 ز هر نرگس جهنده آب از آنسان که گاه شادی آب از چشم جانان

12 به گرد حوض جویی پر خم و تاب چو ماری سیمگون پیچان در او آب

13 چو لطف حوض و جوی آب روان دید گه بیرون شدن بر خویش پیچید

14 به سعی شاه شد این خانه آباد چو تاریخ عمارت فرخش باد

عکس نوشته
کامنت
comment