به خاک درت ریخت اشک امشبم از جامی غزل 316

جامی

جامی

جامی

به خاک درت ریخت اشک امشبم

1 به خاک درت ریخت اشک امشبم برآمد به اوج شرف کوکبم

2 به پابوس تو تا گشادم دهان فراهم نیاید ز شادی لبم

3 مجو بیش نبض مرا ای طبیب که جسته ست از شعله های تبم

4 ز چه می رسد تشنه را آب و من چنین تشنه لب زان چه غبغبم

5 ز غم می دهم جان ولی می دمد خیال لبت روح در قالبم

6 من و درس عشقت که تلقین نکرد معلم جز این حرف در مکتبم

7 کشم یارب از دست بیداد هجر بود داد جامی دهد یاربم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر