خوش نسیمی می وزد در از جهان ملک خاتون غزل 750

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

خوش نسیمی می وزد در صبح از بوی بهار

1 خوش نسیمی می وزد در صبح از بوی بهار ساقیا برخیز و زود آن باده ی گلگون بیار

2 تا خمار روز هجران را به آب سرخ می بشکنم در انتظار آن نگار غمگسار

3 نرگس شهلای بستان را کنم جان پیشکش دل دهم بر باد غم بر یاد چشم پرخمار

4 در میان خون دل مستغرقم از درد آن کان قد چون نارون را کی درآرم در کنار

5 هیچ می دانی نگارا در سرابستان هجر دیده ی مهجور من تا گشت بازت باز یار

6 سرو سرکش گفت من سلطان بستانم ولی در جهان از سرو بالاتر بود دست چنار

7 زآب دیده پروریدستم نهال قامتت گوش می دارش ز باد ناامیدی زینهار

8 در شب وصلت قمر گر برنیاید گو میا کافتاب از عکس روی یار من شد شرمسار

9 هر چه از باد بهاری گلبن جان گرد کرد بر قد و بالای آن دلدار می خواهم نثار

عکس نوشته
کامنت
comment