- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوش نسیمی می وزد در صبح از بوی بهار ساقیا برخیز و زود آن باده ی گلگون بیار
2 تا خمار روز هجران را به آب سرخ می بشکنم در انتظار آن نگار غمگسار
3 نرگس شهلای بستان را کنم جان پیشکش دل دهم بر باد غم بر یاد چشم پرخمار
4 در میان خون دل مستغرقم از درد آن کان قد چون نارون را کی درآرم در کنار
5 هیچ می دانی نگارا در سرابستان هجر دیده ی مهجور من تا گشت بازت باز یار
6 سرو سرکش گفت من سلطان بستانم ولی در جهان از سرو بالاتر بود دست چنار
7 زآب دیده پروریدستم نهال قامتت گوش می دارش ز باد ناامیدی زینهار
8 در شب وصلت قمر گر برنیاید گو میا کافتاب از عکس روی یار من شد شرمسار
9 هر چه از باد بهاری گلبن جان گرد کرد بر قد و بالای آن دلدار می خواهم نثار