1 هم خنده خوش است و هم خرامت! خود گوی که نالم از کدامت؟!
2 از دام مکن مرا هم آزاد ار مرغ دگر فتد بدامت
3 یاد آر ز ناامیدی من چون غیر دهد ز من پیامت
4 گیرم کام خود از تو روزی کآرم پی نعش خود دو گامت
5 خرم نفسی که افتد آذر در سایه ی سرو خوشخرامت
1 نکهتی امشب از آن زلف دوتا میخواستم این قدر همراهی از باد صبا میخواستم
2 من که اکنون، رخصت نظارهام از دور نیست سادهلوحی بین، که در بزم تو جا میخواستم؟!
1 گلی و بلبلی تا در چمن هست نشانی از تو و نامی زمن هست
2 نه چون سروت، نهالی در چمن هست نه چون لعلت، عقیقی در یمن هست
1 بر آستانه اش امشب خوشم که جانان گفت که دوش قصه ی محرومی تو دربان گفت
2 شد آشکار، ز کم ظرفی حریفان راز وگرنه پیر مغان آنچه گفت پنهان گفت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به