- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تلخ است بی تو صبر، دل غم فزوده را نتوان چشید داروی نا آزموده را
2 ای ناله همدمی کن و از آب چشم من بیدار ساز دیده بخت غنوده را
3 دل شد رمیده سر زلف تو، وز کمند نتوان بکوی عقل کشید آن ربوده را
4 با باغبان مگو که دل غنچه خون چراست خواندن نمیتوان ورق ناگشوده را
5 مشاطه زلف یار بانگشت میکشد زانرو که نسبتی بقلم هست دوده را
6 ناگفته از دهان تو رمزی مرا مکش نتوان قصاص کرد گناه نبوده را
7 شاهی خیال خاص بگو از دهان دوست چون نیست لذتی سخنان شنوده را