1 مدتی شد که در این بزم سخن سازی نیست گوش چندان که دهم، زمزمه پردازی نیست
2 یا رب از زخم دلم زحمت مرهم بردار غیر این روزنهٔ فیض، در بازی نیست
3 آنکه یک عمر، در این تنگ قفس داشت مرا گیرم آزاد کند، قوت پروازی نیست
1 درعشق شد به رنگ دگر روزگار ما تغییر رنگ ماست خزان و بهار ما
2 از خویش می رویم سبکتر ز بوی گل بر طرف دامنی ننشیند غبار ما
1 دل فلک معنوی است، عقل رصددان او داغ محبت بود اختر تابان او
2 ابجد عشق و ولاست حکمت اشراقیان والی یونان بود طفل دبستان او
1 ز عشق، شور جنون شد، یک از هزار مرا سواد سنبل خط، شد سیه بهار مرا
2 به وادیی زده عشق تو پنجه در خونم که شمع، دیدهٔ شیر است، بر مزار مرا