1 در عمر مرا با تو شبی خوش بودست زان وقت هنوز چشم من نغنودست
2 باری بنده را طبیبی دانا در خدمت تو شبی دگر فرمودست
1 نفس باد صبا می جنبد غیرت مشک خطا می جنبد
2 سر و گویی سر حالت دراد می زند دست وز جا می جنبد
1 چه باشد گر ز من یادت نیاید که از دوری فراموشی فزاید
2 ز چشمت چشم پرسش هم ندارد که از بیمار پرسش خود نیاسد
1 رویی، چگونه رویی؟ رویی چو آفتاب زلفی، چگونه زلفی؟ هر حلقه یی و تابی
2 هر پرتوی ز رویت، در چشم عقل نوری هر حلقه یی ز زلفت، در حلق جان طنابی