1 آن طبع که چون آینهٔ پاکست زغش از بس که به فعل بوالعجب دارد خوش
2 آب آمده از طبیعت خویش برون در تحت بفوق میرود چون آتش
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 من و دیدن رقیبان هوسناک تو را رو که تا دم زدهام سوختهام پاک تو را
2 من که از دست تو صد تیغ به دل خواهم زد به که بیرون فکنم از دل صد چاک تو را
1 وصلم نصیب شد ز مددکاری رقیب یاران مفید بود بسی یاری رقیب
2 در شاه راه عشق کشیدم ز پای دل صد خار غم به قوت غمخواری رقیب
1 حسن تو چند زینت هر انجمن بود روی تو چند آینهٔ مرد و زن بود
2 تیر نظر به غیر میفکن که هست حیف شیرافکن آهوی تو که روبه فکن بود
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به