1 گوئی که گر بخواهم یک دانه شعر سازم کز شاخهای نظمش نقش ترنج روید
2 هیهات گر بخواهی کز گه ترنج سازی در دل شکن که آن را جز تو کسی نبوید
1 روزگار عصیر انگور است خم ازو مست و چنک مخمور است
2 خیز تا سوی باغ بشتابیم کز می و میوه اندر او سور است
1 بدیع نیست به شب دیدن ستاره در آب بروز بین که سپهری است پر ستاره بر آب
2 زمین چو آینه صورت نمای گشت مگر ز گل نماند میان هوا و آب حجاب