سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

سلمان ساوجی
سلمان ساوجی

چند گویی با تو یک شب روز از سلمان ساوجی غزل 262

غزل 262 ام از 897 غزلیات

چند گویی با تو یک شب روز گردانم چو شمع

1 چند گویی با تو یک شب روز گردانم چو شمع من عجب دارم گر امشب تا سحر مانم چو شمع

2 رشته عمرم به پایان آمد و تابش نماند چاره‌ای اکنون به جز مردن نمی‌دانم چو شمع

3 می‌دهم سررشته خود را به دست دوست باز گر چه خواهد کشت می‌دانم به پایانم چو شمع

4 آبم از سر درگذشت و من به اشک آتشین سرگذشت خود همه شب باز می‌دانم چو شمع

5 دامنت خواهم گرفت امشب چو مجمر ور به من بر فشانی آستین من جان بر افشانم چو شمع

6 بند بر پای و رسن در گردن خود کرده‌ام گر بخواهی کشتنم برخیز و بنشانم چو شمع

7 گر سرم برداری از تن سر نگردانم ز حکم ور نهی بر پای بندم بند فرمانم چو شمع

8 احتراز از دود من می‌کن که هر شب تا به روز در بن محراب‌ها سوزان و گریانم چو شمع

9 رحمتی آخر که من می‌میرم و بر سر مرا نیست دلسوزی به غیر از دشمن جانم چو شمع

10 مدعی گوید که سلمان او تو را دم می‌دهد گو دمم می‌ده که من خود مرده آنم چو شمع

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر چند گویی با تو یک شب روز گردانم چو شمع

شاعر شعر چند گویی با تو یک شب روز گردانم چو شمع چه کسی است ؟

شاعر شعر چند گویی با تو یک شب روز گردانم چو شمع سلمان ساوجی می باشد.

شعر چند گویی با تو یک شب روز گردانم چو شمع در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر چند گویی با تو یک شب روز گردانم چو شمع چیست ؟

قالب شعر چند گویی با تو یک شب روز گردانم چو شمع غزل است

مضمون اصلی شعر چند گویی با تو یک شب روز گردانم چو شمع چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
ویدیویی