1 عنبرین است به ذکر تو نفسها که زنم به حدیث دگر آلوده مبادا دهنم
2 نام و پیغام تو خوش میگذرد بر گوشم شنوایی چه کنم گر نبود این سخنم
3 با تو پیوند دل و دیده و جان میبینم که نه پرواست به اغیار نه با خویشتنم
1 لبت راست آب حیاتی دگر دهان تو دارد نباتی دگر
2 تو سلطان حسنی و ما بینوا بود حسن را هم زکاتی دگر
1 بر سر کوی تو سرها میرود جان فدای روی زیبا میرود
2 نیست کویت منزل تر دامنان هر که عیار است آنجا میرود
1 دردمندان را ز بوی دوست درمان میرسد مژدۀ فرزند پیش پیر کنعان میرسد
2 یوسف کنعانی از زندان همییابد خلاص خاتم دولت به انگشت سلیمان میرسد