- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دارد همیشه عشق سخن ناتوان مرا در تاب و تب چو شمع فکنده زبان مرا
2 در تنگنای جسم ز ضبط فغان شکافت منقاروار هر قلم استخوان مرا
3 از خارخار ناوک مژگان او نماند جز استخوان و پوست به تن چون کمان مرا
4 مصنونم از گداز محبت که افکند بر پای سرو یار چو آب روان مرا
5 تا کی ز آشنایی سنگین دلان زند صراف عشق بر محک امتحان مرا
6 اندیشه کردنی است سراپای او ولی برده خیال موی کمر از میان مرا
7 لخت دل برشته و مشت سرشک تلخ در راه جستجوی تو بس آب و نان مرا
8 جویا بطرز آن غزل صائب است این در کام همچو غنچه نگردد زبان مرا