-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نی همین از خودنمایی پا و سر پیچیدهام خویش را در جیب صد عیب و هنر پیچیدهام
2 هرچه با گردون دون دادم همانم باز داد چون صدا این کوه را من بر کمر پیچیدهام
3 باطن خود را به ظاهر نیک گردانیدهام این بدان ماند که عیبی در هنر پیچیدهام
4 فکر زلفش تا نبیند همچو مشک افسردگی چون ضیا در پردههای چشم تر پیچیدهام
5 او منزه بوده است از نقد و جنس و خیر و شر من عبث بر تار و پود خیر و شر پیچیدهام
6 قطرهٔ خونی به بیداری برآید مشکل است ز این رگ خوابی که من بر نیشتر پیچیدهام