این خیال خودپرستانند از نشاط اصفهانی غزل 164

نشاط اصفهانی

آثار نشاط اصفهانی

نشاط اصفهانی

این خیال خودپرستانند غافل کان جمال

1 این خیال خودپرستانند غافل کان جمال تا به چشمی درنیاید برنیاید در خیال

2 عقل گوید رب ارنی عشق می‌گوید که هی! کَیفَ اَعبُد؟ گاه من معبودم و گه ذوالجلال

3 کَیفَ اَعبُد را شنیدی کوش تا بینی رُخَش دیدهٔ ربّی اری گر هم طلب کن زان جمال

4 یک خطاب آمد به عقل و عشق از دربار دوست در صماخ این تجنب در سماع آن یقال

5 عقل می‌نالد ز خویش و عشق می‌نالد ز دوست این همی‌جوید وصال و او همی‌گوید محال

6 من سیه‌بخت جهانم لیک در دوران شاه همچو زلف دل‌سِتانم کز وی افزاید جمال

7 جان ستاند جان دهد جزع سیه از یک نگاه وان لب لعلی هنوز آسوده از رنج دلال

8 گر پریشان و سیه‌بختم همی‌بینی چه باک زلف مشکین توام کز وی فزایی بر جمال

عکس نوشته
کامنت
comment