1 خوش آنکه از غم دل، حرفیش گفته باشم؛ حرفیش گفته باشم، حرفی شنفته باشم
2 خواهم ز بخت بیدار، روز و شبی که با یار تا شب نشسته باشم، تا روز خفته باشم
3 چون میکشیم باری، جرمم بپرس؛ شاید کاری نکرده باشم، حرفی نگفته باشم
4 چون سرمه ی سلیمان، آذر کشم بدیده زان آستان بمژگان گردی که رفته باشم