- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا دردی است که از داروی راحت بیش میگردد فلک بیهوده بر گرد دکان خویش میگردد
2 ببین کز نشتر مژگان او بختم چه پیش آرد که موی بستر سنجاب نیش میگردد
3 به نوعی دیدهام از گریهٔ بسیار نازک شد که گر بر لاله و ریحان گشایم ریش میگردد
4 دل گمگشتهای کو تا دگر در سینه باز آید که چون صفهای مورم درد و غم در پیش میگردد
5 فلک چندان تُنُکمایه است تا این گرم بازاری که یک جو عافیت گر بخشدم دل ریش میگردد
6 ندانم عرفی این غم دوستی را از کجا دارد که در دنبالهٔ غمهای بیش از پیش میگردد