مرا دردی است که از داروی از عرفی شیرازی غزل 171

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

مرا دردی است که از داروی راحت بیش می‌گردد

1 مرا دردی است که از داروی راحت بیش می‌گردد فلک بیهوده بر گرد دکان خویش می‌گردد

2 ببین کز نشتر مژگان او بختم چه پیش آرد که موی بستر سنجاب نیش می‌گردد

3 به نوعی دیده‌ام از گریهٔ بسیار نازک شد که گر بر لاله و ریحان گشایم ریش می‌گردد

4 دل گم‌گشته‌ای کو تا دگر در سینه باز آید که چون صف‌های مورم درد و غم در پیش می‌گردد

5 فلک چندان تُنُک‌مایه است تا این گرم بازاری که یک جو عافیت گر بخشدم دل ریش می‌گردد

6 ندانم عرفی این غم دوستی را از کجا دارد که در دنبالهٔ غم‌های بیش از پیش می‌گردد

عکس نوشته
کامنت
comment