1 آن نواساز نوآیین، چو شود نغمهسرای سرخوش از ناله مستانه کند، جان مرا
2 شیوه باد سحر عقدهگشایی است، رهی شعر «پژمان» بگشاید دل پژمان مرا
1 بر جگر داغی ز عشق لالهرویی یافتم در سرای دل بهشت آرزویی یافتم
2 عمری از سنگ حوادث سوده گشتم چون غبار تا به امداد نسیمی ره به کویی یافتم
1 بیتو ای گل، در این شام تاری دامنم پرگل از اشک و خون است
2 دیدگانم به شبزندهداری خیره بر مجمری لالهگون است
1 سیل آشوب، روان گشت به کاشانه ما سوخت از آتش بیدادگری خانه ما
2 آه از آن سودپرستان که ز بیانصافی طلب گنج نمایند ز ویرانه ما