یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست از عراقی غزل 34

یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست

1 یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست

2 در خلوتی چنان، که نگنجد کسی در آن یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست

3 من رفته از میانه و او در کنار من با آن نگار عیش بدینسانم آرزوست

4 جانا، ز آرزوی تو جانم به لب رسید بنمای رخ، که قوت دل و جانم آرزوست

5 گر بوسه‌ای از آن لب شیرین طلب کنم طیره مشو، که چشمهٔ حیوانم آرزوست

6 یک بار بوسه‌ای ز لب تو ربوده‌ام یک بار دیگر آن شکرستانم آرزوست

7 ور لحظه‌ای به کوی تو ناگاه بگذرم عیبم مکن، که روضهٔ رضوانم آرزوست

8 وز روی آن که رونق خوبان ز روی توست دایم نظارهٔ رخ خوبانم آرزوست

9 بر بوی آن که بوی تو دارد نسیم گل پیوسته بوی باغ و گلستانم آرزوست

10 سودای تو خوش است و وصال تو خوشتر است خوشتر ازین و آن چه بود؟ آنم آرزوست

11 ایمان و کفر من همه رخسار و زلف توست در بند کفر مانده و ایمانم آرزوست

12 درد دل عراقی و درمان من تویی از درد بس ملولم و درمانم آرزوست

عکس نوشته
کامنت
comment