1 از خجلت این گنه که عفوش بر توست نه بر عطای یزدان
2 خواهم که شوم ز سایه تو در مطلع آفتاب پنهان
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 به زهر تشنه لبم با شکر چه کار مرا دراز باد شبم با سحر چه کار مرا
2 مرا نشاط تماشا بس از بهشت وصال به قیمت کم و بیش ثمر چه کار مرا
1 از آن ز شربت صلحم هوای پرهیز است که آتش تب شوقم نه آن چنان تیز است
2 چو زلف باز کنی ناله خیزد از دل ها که دام ما همه این طره ی دل آویز است
1 بر میان فتنه شوخی طرف دامانی شکست ترکتاز غمزه هر سو فوج ایمانی شکست
2 ملک حسن از شیوه خالی گشت تا گشتم خراب کافرستانی به هم زد تا مسلمانی شکست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **