- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یکچند شد که بر هدف دل کمان چرخ تیر از کمین گشاد و فروبست کار من
2 وز دور نا موافق و ایام مختلف آشفته شد چو زلف بتان روزگار من
3 وز اختلاف گردش گردون دون نواز اغیار من شدند کنون یار غار من
4 وز صرصر هموم و دم سرد حاسدان بی برگ و بینوا چو خزان شد بهار من
5 با عقل کار دیده که در حل مشکلات رای ویست مؤنمن و مستشار من
6 گفتم از آنچه میکشم از دهر شمه ئی زان پس که در گذشت ز حد اضطرار من
7 گفتا که مسپر ابن یمین جز طریق صبر کاینست در حوادث دهر اختیار من