مرا از درد تو بر سینه داغی ست از جامی غزل 154

مرا از درد تو بر سینه داغی ست

1 مرا از درد تو بر سینه داغی ست که با آن داغم از مرهم فراغی ست

2 مگو دیگر نخواهم سوخت جانت به داغ خویشتن کین نیز داغی ست

3 من و ویرانه هجر ای خوش آن کس که با چون تو گلی بر طرف باغی ست

4 بنال ای عندلیب هجر دیده که باغ وصل عشرتگاه زاغی ست

5 به خوش لحنی زبان مگشای کامروز سرود بزم گلبانگ کلاغی ست

6 تو جویان نیستی ای خواجه ور نی ازان گم ناشده هر سو سراغی ست

7 مکن جامی ز آه آتشین بس که شبهای غمت را خوش چراغی ست

عکس نوشته
کامنت
comment