-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این دل محنت و بلا دیده دایم از دست خود جفا دیده
2 ننشیند به کو شده چه کنم با دل پر زنان و با دیده
3 گر دهد ترک عشق به باشد کاو ز بالای تو بلا دیده
4 دیده ی من به کار می باید بهر دیدار تو مرا دیده
5 دولت وصل تو طبیب دلم درد ما را مگر دوا دیده
6 چه کنم این دل بلاکش من بارها از تو بارها دیده
7 بس عجب آن نگار سنگین دل بر من این ظلمها روا دیده
8 دل مسکین من ز درد فراق چه بگویم که او چه ها دیده
9 ما گدای دریم و تو شاهی شاه همّت هم از گدا دیده
10 سرو نازی تو در سرابستان سرکشی او همه ز ما دیده
11 پاک بازیم در وفاداری بگشاییم بر خطا دیده
12 با خداوند کی وفا کردست بنده ی هندوی بها دیده
13 عقل گفتا به مردم چشمم کاین بلاها دل از شما دیده
14 گرنه پیک خبر شدی دیده کی شدی دل ز دست نادیده
15 گوش باید شنیده نشنیده چشم داریم دیده نادیده
16 اعتمادی مکن به کار جهان کز جهان کی کسی وفا دیده