ای ز فیض لطف عامت گشته از جویای تبریزی غزل 698

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

ای ز فیض لطف عامت گشته خون ناب شیر

1 ای ز فیض لطف عامت گشته خون ناب شیر از چه در کامم چو طفل غنچه شد خوناب شیر

2 آه سردم کرده از یاد بناگوشت چو ماه هر سحر در ساغر خورشید عالمتاب شیر

3 پیش از این گر ما در ایام شیر آب داشت می کند در دور ما لب تشنگان در آب شیر

4 تا برات روزی ام بر ما در ایام شد غنچه آسا گشت در پستان او خوناب شیر

5 این به طور آن غزل جویا که تمکین گفته است من ز طفلی خورده ام در ساغر گرداب شیر

عکس نوشته
کامنت
comment