- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای ز فیض لطف عامت گشته خون ناب شیر از چه در کامم چو طفل غنچه شد خوناب شیر
2 آه سردم کرده از یاد بناگوشت چو ماه هر سحر در ساغر خورشید عالمتاب شیر
3 پیش از این گر ما در ایام شیر آب داشت می کند در دور ما لب تشنگان در آب شیر
4 تا برات روزی ام بر ما در ایام شد غنچه آسا گشت در پستان او خوناب شیر
5 این به طور آن غزل جویا که تمکین گفته است من ز طفلی خورده ام در ساغر گرداب شیر