- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اسم باری است چون طلسم وجود بر عدم زو فتاده نام وجود
2 بود هر بودهای ز اسمی خاص هر یکی زو گرفته قسمی خاص
3 هستی ونیستی بدو راجع هم ز تقدیر معطی و مانع
4 همه افعال را چو اسبابند همه املاک را چو اربابند
5 عارف از اسمها علی الاطلاق بهره یابد بقدر استحقاق
6 گه ز اللّه فنای هر دو جهان آیدش در نظر شود حیران
7 بندۀ خاص گردد از ذلت عذر عامی نهد ز هر زلّت
8 گه زرحمان شود کریم صفات وز رحیم آید او رحیم صفات
9 همه زو بیند و ببخشاید هر چه دارد به هر که پیش آید
10 از مَلِک مُلک و مِلک از او داند سلطنت بر وجود میراند
11 نفس را زیر حکم عقل آرد حلق را جمله نیست پندارد
12 گه ز قدوس در حظایر قدس گردد او نقطۀ دوایر قدس
13 پاک تن پاک جان و پاک اسرار از خلاف و رذایل و اغیار
14 وز سلام او شود مسلمان باز به زکوة و به صوم و حج و نماز
15 به زبان و به دست و قلب سلیم هیچکس را از او نه خوف و نه بیم
16 همه را برشمرد نتوانم ورنه از اختصار وامانم
17 نودو نه شمار صد کم یک عارفان را ز هر یکی بی شک
18 حظ وافر ز کوشش واخلاص داده ایزد ز فضل و رحمت خاص
19 جهد کن تا ز «جاهدوا فینا» راه یابی به کوی «لوشئنا»
20 مرد ره آن بود که در همه جای متخلق بود به خلق خدای