عشقبازی‌ست کنون با از جهان ملک خاتون غزل 45

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

عشقبازی‌ست کنون با رخ تو پیشهٔ ما

1 عشقبازی‌ست کنون با رخ تو پیشهٔ ما از سر لطف نگارا بکن اندیشهٔ ما

2 رهروان ره عشقیم و بیابان فراق از لب لعل خدا را تو بده توشهٔ ما

3 ماه شبگرد من آن جان جهان پیمایم بانگ در داد که زنهار مچین خوشهٔ ما

4 سرو جانی تو بیا بر سر و جانم بنشین چون سرایی‌ست یقین خوش بود این گوشهٔ ما

5 گلبن وصل تو با شحنهٔ هجران می‌گفت لطف فرما و مکن از دو جهان ریشهٔ ما

6 گفتم اندیشه وصلی بکن آخر گفتا بازگردد ز حیا شیر نر از بیشهٔ ما

7 باشدم سرو صفت راست ثبات قدمی دلبرا در دو جهان نیست جز این پیشهٔ ما

عکس نوشته
کامنت
comment