در رهی میشد سنائی از عطار نیشابوری مصیبت نامه 6

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

در رهی میشد سنائی بیقرار

1 در رهی میشد سنائی بیقرار دید کناسی شده مشغول کار

2 سوی دیگر چون نظر افکند باز یک مؤذن دید در بانگ نماز

3 گفت نیست این کار خالی از خلل هر دو را میبینم اندر یک عمل

4 زانکه هست این بیخبر چون آن دگر از برای یک دومن نان کارگر

5 چون برای نانست کار این دو خام هر دو را یک کار میبینم مدام

6 بلکه این کناس در کارست راست وان مؤذن غرهٔ روی و ریاست

7 پس درین معنی بلاشک ای عزیز از مؤذن به بود کناس نیز

8 تا تو با نفسی و شیطانی ندیم پیشه خواهی داشت کناسی مقیم

9 گردرخت دیو از دل برکنی جانت را زین بند مشکل برکنی

10 ور درخت دیو میداری بجای با سگ و با دیو باشی هم سرای

عکس نوشته
کامنت
comment