تا رخت روشنی دیده نشد از کمال خجندی غزل 363

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

تا رخت روشنی دیده نشد

1 تا رخت روشنی دیده نشد دیده را روشنی دیده نشد

2 در نه پیچند بدر غم شب و روز تا برخ زلف تو پیچیده نشد

3 در لبت زلف نه پیچده چه عجب چه شکر بود که پیچیده نشد

4 رازم از چاک گریبان شده فاش که چنان بود که پوشیده نشد

5 گر چه شد دل ز غمت یکسر مو یکسر موز تو رنجیده نشد

6 تا کی است این ستم ای سنگین دل عاشق از سنگ تراشیده نشد

7 همه در خاک رهت پوسیدیم بود با داغ نو دزدیده نشد

8 مگر آن دیده که تو دیده شوی هم کف پای تو بوسیده نشد

9 کی خورد بر ز تو نادیده کمال نخل تا دیده نشد چیده نشد

عکس نوشته
کامنت
comment