1 یک غم نبود کز تو نصیب ما نیست وز حسن خودت بحال ما پروا نیست
2 من واله لبهای توام لیک چه سود سامان سخن گفتن از آن لبها نیست
1 رفتی و شکیب از دل عشاق برفت نقش هنر از صفحه آفاق برفت
2 فضل وکرم از زمانه رفتند برون آن روز که طاهر بن اسحاق برفت
1 زهی بسلسله زلف مشگبار مجعد دل شکسته چون من هزار کرده مقید
2 ربوده گوی لطافت بصولجان سر زلف ز دلبران سهی قد و شاهدان سمن خد
1 دوش بادی مشکبو آمد به هنگام سحر گفتم ای خرم نسیم از خلد میآیی مگر
2 کز عبیر تست عطر مجلس اصحاب دل وز غبار تست نور چشم ارباب نظر
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به