1 یک غم نبود کز تو نصیب ما نیست وز حسن خودت بحال ما پروا نیست
2 من واله لبهای توام لیک چه سود سامان سخن گفتن از آن لبها نیست
1 چگویم ازین روزگار مخادع چه آمد رهی را بروی از وقایع
2 بصد قرن یک شمه نتوان بیان کرد که از دور گردون چها گشت واقع
1 اگر بیابم از آن ترک دلستان بوسه ز حور یافته باشم درینجهان بوسه
2 بر آسمان لطافت مهی است عارض او خوشا اگر دهد آن ماه آسمان بوسه
1 منت ایزد را که بخت نوجوان پیرانه سر رهنمایم گشت سوی شهریار بحر و بر
2 سرور و سردار شرق و غرب تاج ملک و دین داور و دارای گیتی خسرو جمشید فر