با من این بودت ز اول شرط باری از کمال خجندی غزل 985

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

با من این بودت ز اول شرط باری

1 با من این بودت ز اول شرط باری کآخر الأمرم به یاد همه نیاری

2 بسکه با شوریدگان چون زلف مشکین عهد بستی و شکست از بیقراری

3 با رقیبان گرانجان بیش منشین نون لطیفی طاقت ایشان نداری

4 سر میروی تنها براه و من چو سایه دره پیته افتان و خیزان از نزاری

5 بعد ازینت با خدا خواهم سپردن زآنکه رسم عاشق آمد جانسپاری

6 با سگته گفتم چو آیم شب برآن در می باشد ز نو کآن در گذاری

7 بانگ زد بر من به جنگ و گفت تاکی هر شب اینجا آنی و دردسر آری

8 دوش دیدم بر سر کوی تو دل را گفتم ای مسکین تو باری در چه کاری

9 گفت من بیش از کمال اینجا رسیدم تا کنیم از یکدیگر فریاد و زاری

عکس نوشته
کامنت
comment