1 تا نشست خواجه در گلشن بود شاید ار ایمن نباشد از اجل
2 او جعل را ماند از صورت مدام وانگهی حال جعل بین در مثل
3 کز نسیم گل بمیرد در زمان چون به گلبرگ اندرون افتد جعل
1 عشق تو دل را نکو پیرایهایست دیده را دیدار تو سرمایهایست
2 تیر مژگان ترا خون ریختن در طریق عشق کمتر پایهایست
1 جانا دلم از خال سیاه تو به حالیست کامروز بر آنم که نه دل نقطهٔ خالیست
2 در آرزوی خواب شب از بهر خیالت حقا که تنم راست چو در خواب خیالیست
1 مهرت به دل و به جان دریغست عشق تو به این و آن دریغست
2 وصل تو بدان جهان توان یافت کان ملک بدین جهان دریغست