شد وقت گل به باده مرا طیلسان گرو از جامی غزل 265

شد وقت گل به باده مرا طیلسان گرو

1 شد وقت گل به باده مرا طیلسان گرو با زاهدان به توبه چه دارم زبان گرو

2 ماه زمین تویی چه عجب گر به نزد حسن ماه زمین برد ز مه آسمان گرو

3 بوسی به نسیه ام بده از لب که می نهم پیش تو در برابر آن نقد جان گرو

4 در داستان عشق تو بگذشت عمرها رفتیم و دل هنوز بدین داستان گرو

5 رسوای کودکان شدم آری بدین سزاست پیری که دل کند به غم هر جوان گرو

6 بی مهری است عادت تو وای آن که کرد خاطر به دلبری چو تو نامهربان گرو

7 جامی به دور لعل لبت وجه می نداشت تسبیح و خرقه کرد به کوی مغان گرو

عکس نوشته
کامنت
comment