- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بود اندر خدمت سلطان کسی کرده بود او خدمت سلطان بسی
2 خواندش یک روز شاه حق شناس گفت کردی خدمت ما بی قیاس
3 چون تو حاجتمندی و من پادشاه هرچه میخواهی ازین حضرت بخواه
4 گفت چون حاضر بوددربار عام هم وزیر و هم امیر و هم امام
5 هم بگرد شاه گرد آید سپاه هم جهانی خلق پیش آید زراه
6 بر سر آن جمله خلق بیشمار پیش خویشم خوان و سر در گوشم آر
7 یک سخن با من بگو چه کژ چه راست گر همه دشنام باشد آن رواست
8 تا درین حضرت بدانندم همه راز دار شاه خوانندم همه
9 هرچه زان حضرت رسد چه بد چه نیک بد نباشد این بنتوان گفت لیک
10 گرچه زیر پای گردی پست او یادگاری بایدت از دست او