1 بود شاها رعیت آن خزینه که در وی گنج های زر دفینه است
2 عوان چون مالشان دزدیده گیرد ببر دستش که دزد آن خزینه است
1 نیکخواهی خاصه کو را یاور است گشته پیدا با وی از یک گوهر است
2 کرده جا در سایه اقبال او سایه وار افتاده در دنبال او
1 رفت پیش آن معبر ساده ای از ره عقل و خرد افتاده ای
2 گفت دیدم صبحدم خود را به خواب در دهی سرگشته ویران و خراب
1 لطف او مرهم نه هر سینه ریش قهر او کینه کش هر ظلم کیش
2 نی بدی در سیرت و صورت ددی پیش ارباب خرد نابخردی