-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن تندخو که آمد خون ریختن فن او گر خون من نریزد خونم به گردن او
2 هر دم چرا نهد رو دامن به پشت پایش چاک است جیب جانم از رشک دامن او
3 طاق رواق عیشم گردد چو گاه گاهی بینم نشان به راهی از نعل توسن او
4 گر زان دو رخ گشاید برقع درون خانه عکس مه و خور افتد بیرون ز روزن او
5 شبها چو دور ازان رخ بینم به ماه ترسم کز برق آهم افتد آتش به خرمن او
6 هرچند تن چو مویی از درد توست عاشق بی درد تو مبادا یک موی بر تن او
7 جامی تو را نبیند جز چشم روشن خود بادا هزار رحمت بر چشم روشن او