- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بود جمله لطف آن زنخدان ساده ولی باشد آن غبغب از وی زیاده
2 نه غبغب بلورینه جامیست گویی نهاده در او سیبی ازسیم ساده
3 همانا کزان عارض آب لطافت تراویده زیر زنخدان ستاده
4 چو گردابی آمد ز طوفان فتنه دراو صد دل آشنایان فتاده
5 زلالیست گرد آمده زابر رحمت دوصد تشنه جان از تمناش داده
6 چو طوقیست از سیم کش هرکه دیده به طوق غلامیش گردن نهاده
7 چه سان سر کشد جامی از طوق شوقش که مسکین چو قمری بدان طوق زاده