1 شها که بود که از فیض بخشش تو بدو گهر به رطل نیامد درم به من نرسید
2 به حضرت تو رهی کرده خانهای در خواه به من رسید که دادی ولی به من نرسید
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 جز نقش صورتت دل، نقشی نمیپذیرد تو جان نازنینی و ز جان نمیگزیرد
2 ما غرق آب و زاهد، دم میزند ز آتش گو: دم مزن که این دم با ماش در نگیرد
1 حلقه زلف تو، سرمایه هر سودایی است غمزه مست تو، سر فتنه هر غوغایی است
2 راز سر بسته زلفت، مگشا، پیش صبا که صبا هم نفسش هرکس و هر دم جایی است
1 میکشم دردی که درمانیش، نیست میروم راهی که پایانیش نیست
2 هر که در خم خانه عشق تو بار یافت برگ هیچ بستانیش نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به