- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آنرا که بخت یار و سعادت بود رفیق باشد گشاده سوی مراد دلش طریق
2 منت خدایرا که مرا کرد کامکار بر چشمه سار کوثر و برهاند از حریق
3 ناخوانده همچو روزی نیک اختران رسید با طلعتی چو روز شب قیرگون غسیق
4 برجستم از نشاط و صراحی گرفته پیش بر دست او نهاده یکی ساغر رحیق
5 می خورد و مست گشت و بخفت و بخواب رفت ذکر اللتی و ما فعلت به بعد لا یلیق
6 هنگام صبحدم چو سر از خواب برگرفت بگشاد لب بخنده و پس گفت ای صدیق
7 در حیرتم ز ابن یمین و شطارتش تا ره چگونه برد شب تیره در مضیق