خدبنا میزد چه رویست آنچنان از فلکی شروانی قصیده 27

فلکی شروانی

آثار فلکی شروانی

فلکی شروانی

خدبنا میزد چه رویست آنچنان آراسته

1 خدبنا میزد چه رویست آنچنان آراسته وز خیال طلعتش میدان جان آراسته

2 از لب چون لاله و رخسار چون گلبرگ او لاله زار و طبع و گلزار روان آراسته

3 از خیالش نقش جان هر نقشبند آموخته وز جمالش باغ دل چون پرنیان آراسته

4 روزگار از روی او و رأی من در عشق او هم بهار و هم خزان در یک مکان آراسته

5 کرده بر خود دلبران را دعوت پیغمبری وز دو رخ صدگونه برهان بیان آراسته

6 از پی معجز نمودن شکل رخسار و لبش لاله دربار و لعل در فشان آراسته

7 چشمه حیوان ز ظلماتست و او بر آفتاب چشمه ز آن خوشتر از کوچک دهان آراسته

8 در حجاب سایه آرایش ندارد آفتاب وآفتاب او به مشکین سایبان آراسته

9 کارگاه حسن ازو چون بارگاه سلطنت از سنان خسرو سلطان نشان آراسته

10 بندگان از خدمت تو نام و نان اندوخته چاکران از نعمت تو خان و مان آراسته

11 تا بود جرم سپهر این بارگاه افراخته با تو چون بوم بهشت این خاندان آراسته

12 لشگرت روی زمین پیموده و قلب تو را پشت و پهلو از هزاران پهلوان آراسته

13 تا کواکب در قران با هم قرین گردند، باد ملک تو صاحب قران با صد قران آراسته

14 آستان بوسیده گردون بارگاهت را و بخت آستین بر بسته و این آستان آراسته

عکس نوشته
کامنت
comment