-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن را که حسن و شکل و شمایل چنین بود چندان که ناز بیش کند نازنین بود
2 وقتی در آب و آینه میبین جمال خویش کز روزگار حاصل عمرت همین بود
3 با خود نشین و همدم و همراز خویش باش حیف آیدم که با تو کسی همنشین بود
4 ای دوست آن خیال جوانی بود نه عشق هر دوستی که تا نفس واپسین بود
5 روزی که زین جهان به جهان دگر شوم در جان من خیال تو نقش نگین بود
6 هر جا که میروی قدمی باز پس نگر سرها ببین که بر سر روی زمین بود
7 بر آدمی ملایکه انکار کردهاند معلومشان نبود که انسان چنین بود
8 کاغذ ز شرم پاره شود بشکند قلم گر صورتت برابر نقاش چین بود
9 چون از لبت همام حدیثی کند تمام ز آب حیات بر سخنش آفرین بود