- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
گاه بود که عاشق از کثرت درد و قوت از عاج در بیابان هوا شود و سرگردان گردد تا بحدی که عشق گوید که این هوس است اگرچه نفس قالَ اِنی تُبتُ الان.. آن توبه چون ایمان باس کفار بی اصل همانا این هوس از ولایت دل زاید بمدد هواء حس نفس اماره که با او گوید: ,
2 از عشق که کرد ای دل ابله توبه تا من کنم از وصال آن مه توبه
3 شب تیره و باده روشن و خلوت خاص او حاضر و من عاشق و آنگه توبه
و گاه بود که در عین ولع از آن توبه توبه کند مر آنتوبه را خوبه پندارد و معصیت انگارد و گوید تَوبَةٌ اَقبَحُ مِن خَوبَةٍ: ,
5 آن توبه که از دیدن روی تو بود واللّه ز صد گنه بتر پندارم
چون بدین مقام رسد در عشق ندا میکند: ,
7 کو عیسی روحانی تا معجز خود بیند کو یوسف کنعانی تا جسم براندازد
8 کو تایب صد ساله تا بر شکن زلفش حالی بسر اندازی دستار در اندازد
باشد که درین مقام معشوق بدو اقبال کند و وجودش قابل دید جمال کند بجاذبۀ لطف او را بر در سرادق حسن حاضر کند و بخودش در خود ناظر کند تا بدو بینا شود و این دید او او را ذلکَ سِرّ. ,
10 از دایره وجود گر برکشدت وز دام بلا بقهر اندر کشدت
11 تا عین ترا بعالم خود بیند بیخود کند و بمهر دربر کشدت