در دل چنان می گشت و در خاطر چنان از جامی برستان 1

در دل چنان می گشت و در خاطر چنان می گذشت که این نامه به زودی به آخر نه انجامد و خامه در طی مقاصد آن حالیا از جنبش...

در دل چنان می گشت و در خاطر چنان می گذشت که این نامه به زودی به آخر نه انجامد و خامه در طی مقاصد آن حالیا از جنبش نیارامد اما چون آیینه طبع گوینده زنگ ملالت گرفت و به صیقل صدق رغبت شنونده صقالت نپذیرفت بدینقدر اقتصار افتاد. ,

2 بسط کن جامیا بسیط سخن که ازان خوبتر بساطی نیست

3 لیک خامش نشین و دم درکش طبع را گر در آن نشاطی نیست

4 نیست کافی نشاط طبع تو نیز اگر از سامع انبساطی نیست

و هرچه از مقوله نظم گذشته و به ناظمی منسوب نگشته زاده طبع محرر این رساله است و نتیجه فکر مقرر این مقاله. ,

6 جامی هرجا که نامه ای انشاء آراست از گفته کس به عاریت هیچ نخواست

7 آن را که ز صنع خود دکان پرکالاست دلالی کالای کسانش نه سزاست

امید به مکارم اخلاق مطالعه کنندگان آنکه چون بر خللی مطلع شوند به ذیل عفو و اغماض بپوشند و در افشای آن به زبان عیب و اعتراض نکوشند. ,

9 چون ببینی ز آشنا عیبی گر به بیگانگان نگویی به

10 زانکه در کیش آخراندیشان عیب پوشی ز عیب جویی به

قطعه تاریخ قطع اطناب اطناب و طی اسباب اسهاب. ,

12 تک و پوی خامه درین طرفه نامه که جامی بدو کرد طبع آزمایی

13 به وقتی شد آخر که تاریخ هجرت شود نهصد ار هشت بر وی فزایی

14 و مسئول من الله ذی الجلال و الاکرام الظفر بنیل المرام الفوز بحسن

الاختتام و الصلاة و السلام علی محمد و آله البررة الکرام. ,

عکس نوشته
کامنت
comment