پاره دوزی بود در اقصای ری از جامی هفت اورنگ 14

پاره دوزی بود در اقصای ری

1 پاره دوزی بود در اقصای ری مطمئن بر پاره دوزی رای وی

2 با خمیده پشتی از بار عیال داشت مشتی طفلکان خردسال

3 بود بر دلق معاش خویشتن روز و شب از پاره دوزی وصله زن

4 چون رسیدی میوه های سال نو خاطرش بودی به هر میوه گرو

5 سوی اهل خود به صد گونه حیل آمدی هم جیب ازان پر هم بغل

6 پیش ایشان ریختی آن را دلیر تا بخوردندی همه زان میوه سیر

7 بعد ازان گفتی که ای افتادگان بر فراش محنت و غم زادگان

8 گر فتد صد بار ازین میوه به چنگ جمله را اینست طعم و بوی و رنگ

9 ترک آز و آرزومندی کنید طبع را مایل به خرسندی کنید

10 من چو خاکم زیر پای فقر پست بیش ازینم برنمی آید ز دست

عکس نوشته
کامنت
comment