- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
بدان که مکرر مذکور شد که معالجه امراض نفسانیه، به معجون مرکب از علم و عمل است پس دفع صفت خبیثه ظلم، و کسب فضیلت عدالت، به علم و عمل می شود. ,
اما علاج علمی، آن است که در آنچه مذکور شد از مفاسد دنیویه و دینیه ظلم، و فواید عدل تأمل کند، و همه را در دل خود جای دهد. ,
و بدان که عدالت، موجب نام نیک و محبت دور و نزدیک، و دوام دولت، و قوام سلطنت، و آمرزش آخرت می گردد. ,
بلکه از اخبار مستفاد می شود که «بدن سلطان عادل، در قبر از هم نمی ریزد» و یاد آورد بدنامی ظلم و ستم، و نفور طبع مردم از ظالم را و بداند که ظلم، باعث تباهی دولت، و ویرانی آن می شود و دعای دعاکنندگان در حق او تأثیری نمی بخشد. ,
5 ببایست عذر خطا خواستن پس از شیخ و صالح دعا خواستن
6 دعای ویت کی بود سودمند اسیران محتاج در چاه و بند
7 کجا دست گیرد دعای ویت دعای ستمدیدگان در پیت
و تأمل کند اگر کسی بر او ظلم کند و کسی به داد او نرسد، از برای او چه حالت خواهد بود، آن بیچاره مظلوم نیز همین حال را دارد. ,
9 میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است
و از روز درماندگی خود یاد آورد، و به خاطر گذراند زمانی را که دسترسی به تلافی آن نداشته باشد. ,
11 دایم گل این بستان، شاداب نمی ماند دریاب ضعیفان را در وقت توانائی
و به نظر عبرت بر دنیا و دولت آن بنگرد و احوال گذشتگان را یاد آورد و به تحقیق بداند که ظلم و ستم خواهد گذشت و بجز مظلمه و وبال و بدنامی و نکال از برای او نخواهد ماند و سراپای جهان را سیر کند و بی وفائی دنیا را مشاهده نماید. ,
13 خبر داری از خسروان عجم که کردند بر زیردستان ستم
14 نه آن شوکت و پادشاهی بماند نه آن ظلم بر روستائی بماند
15 جهان ای پسر ملک جاوید نیست ز دنیای وفاداری امید نیست
16 نه بر باد رفتی سحرگاه شام سریر سلیمان علیه السلام
17 به آخر ندیدی که بر باد رفت خنک آنکه با دانش و داد رفت
18 نکوئی کن امروز چون ده تو راست که سال دگر دیگری کدخداست
هان، هان به دولت و جاه، مغرور نشوی و به قوت و جاه، فریب نخوری چند روز دنیا را قابلیت نیست که به سبب آن، مرتکب ظلم و ستم باید شد و لذت این عاریت سرا آن قدر نه که به جهت آن دل بیچارگان را توان افسرد. ,
20 مکن تکیه بر مسند و تخت خویش که هر تخت را تخته ای هست پیش
21 به بازوی بهمن برآسوده مار ز روئین دژ افتاده اسفندیار
22 بهار فریدون و گلزار جم به باد خزان گشته تاراج غم
23 نسب نامه دولت کیقباد ورق بر ورق هر طرف برده باد
24 کجا رستم و زال و سیمرغ و سام فریدون و فرهنگ و جمشید و جام
25 زمین خورد و از خوردشان دیر نیست هنوزش ز خوردن شکم سیر نیست
26 چنین است رسم این گذرگاه را که دارد به آمد شد این راه را
27 یکی را درآرد به هنگامه تیز یکی را ز هنگامه گوید که خیز
28 که داند که فردا چه خواهد رسید ز دیده که خواهد شدن ناپدید
29 که را رخت این خانه بر در نهند که را تاراج اقبال بر سر نهند
اما علاج عملی آنکه پیوسته مطالعه اخبار و آثاری که در ذم ظلم و مفاسد آن، و مدح عدل و فواید آن، رسیده بکند و آثار و حکایت سلاطین عادل، و کیفیات عدالت ایشان را مرور نماید و با اهل علم و فضل مجالست نماید و خود را خواهی نخواهی از ظلم و ستم منع نماید و دادرسی فقرای مظلومین کند، تا لذت عدالت را بیابد و شیرینی شهد عدل در کامش درآید، و این صفت فاضله، ملکه او گردد. ,