1 آن را که بود رگی ز غیرت به تنش باید نبود به جز توکل سخنش
2 آن کس که زند حرف گدایی، بادا چون نان گدا خشک، زبان در دهنش
1 به هیچ، ناخن ما را کی اعتبار کند؟ مگر به زلف تو دندان شانه کار کند
2 مرا چو شیشه خالی، کدام رنگ و چه بوی بیار می که خزان مرا بهار کند
1 مُردم ز بیخودی، بت خودکام من کجاست بیصبریام ز حد بشد آرام من کجاست
2 دوران به سر رسید و دل من نیارمید یاران خبر دهید دلارام من کجاست
1 آنکه دایم میخراشد سینه ما ناخن است خارخار سینه ما را مداوا ناخن است
2 زاهد و ترسا ز من هر یک به نوعی راضیاند میگشایم عقده از هر رشتهای تا ناخن است