- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بود لبریز صهبای لطافت ساغر رنگش زند پهلو بموج نکهت گل جوهر رنگش
2 بچشم کم مبین سیمای دردآلود عاشق را که باشد آتشی پنهان ته خاکستر رنگش
3 چه نسبت شمع گل را با فروغ حسن رخسارش شود در بلبل و پروانه خونها بر سر رنگش
4 چنان کز آفتاب آیینهٔ مه را جلا باشد بود پیماهٔ سرشار می روشنگر رنگش
5 بزور پرتگالی زادهٔ بیباک یعنی می فرنگ حسن را تسخیر کرده کافر رنگش
6 گوارا باد صاف غم کسی را کز ضعیفی ها شکست آماده باشد در پریدن شهپر رنگش
7 زبان شکوهٔ جویا مرصع خوان شکر آمد چو یاقوت سرشکش شد نمایان بر زر رنگش