بود ازین گونه مرده بوبکر از جامی هفت اورنگ 71

بود ازین گونه مرده بوبکر

1 بود ازین گونه مرده بوبکر رسته از کید زرق و حیله و مکر

2 زان چو دیدش نبی که می پیمود ره درین تیره خاکدان فرمود

3 هر که خواهد ز خلق کهنه و نو نگرد مرده روان گو رو

4 آهوی مشک نافه را بنگر پسر بو قحافه را بنگر

5 او چنین مرده و گروه شقاق می زنندش ز جهل طعن نفاق

6 کان صدق و نفاق یعنی چه غرق وصل و فراق یعنی چه

7 بود آیینه تمام صفا عکس بینندگان در او پیدا

8 هر که سویش ز نیک و بد می دید اندر او عکس روی خود می دید

9 طعنه بر وی ز جان پر کینه طعن زشتان بود بر آیینه

10 زشت ننهد ز بد سرشتی خویش جز بر آیینه عیب زشتی خویش

عکس نوشته
کامنت
comment