- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بود بهار من آن روز اگرچه فصل دی است که گل در او رخ ساقی و لاله جام می است
2 جهانیان همه در جست و جوی می بینم ندانم این تک و پوی از کی است و تا به کی است
3 اگرچه پشت به پشتند رهروان کس نیست که طاق ابروی جانان نه قبله گاه وی است
4 رسید قاصد جان تیر او پیاپی باد نزول او که عجب قاصدی خجسته پی است
5 در آفتاب به روزم ستاره بنماید ز تاب باده بناگوش او که کرده خوی است
6 به ذکر حاتم و جودش چه سود بسط سخن چو از بسیط زمین آن بساط گشته طی است
7 صریر خامه جامی به گوش ذوق شنو که بزمگاه سخن را به از نوای نی است