-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بود یارم غم دیرینهء خویش پریزادم دل بی کینهٔ خویش
2 عنانم درکف طفلی ست خود رای ندانم شنبه و آدینهٔ خویش
3 بود عمری که می سازد چو شیران تن آزاده با پشمینهء خویش
4 به امّیدگشاد تیر نازی هدف دارم به حسرت سینهٔ خویش
5 نیاراید بساطم را متاعی چو داغم، گوهر گنجینهٔ خویش
6 نمی باشد خماری مستیم را خرابم از می پارینهٔ خویش
7 حزین از هر دو عالم تافتم روی ز دل کردم چو آب، آیینه خویش