1 عشق ارچه بود ز بود، نابودش بیش آخر باشد ز عقل، بهبودش بیش
2 از خوف طریق عشق، اندیشه مکن هر راه که پرخطر بود، سودش بیش
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 لذت شادی نداند جان چو با غم خو گرفت دشمن عیدست هر دل کو به ماتم خو گرفت
2 دایم از جام بلا زهر هلاهل میکشد کی لب عاشق به آب خضر و زمزم خو گرفت؟
1 لب شود ریش ار برد نام دل افگار ما آستین سوزد اگر چیند نم از رخسار ما
2 سبحه بر کف، توبه بر لب، دل پر از ذوق گناه معصیت را خنده میآید ز استغفار ما
1 خلاصیام ز کمند تو در ضمیر مباد اگر اسیر تو نبود دلم اسیر مباد
2 نهفته مهر تو در سینه ورنه میگفتم چو صبح سینه چاکم رفوپذیر مباد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به