- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بود چو زهر رقیب ار بیاورد شکرم اگر تو زهر دهی نوشم و شکر نخورم
2 مکن دریغ زمن ای کمان ابرو تیر که عمرهاست که من پیش غمزه ات سپرم
3 مرا که روز و شبان بی جمال تست یکی به آفتاب چه حاجت بود و یا قمرم
4 بشست نقش دو عالم زآب دیده سرشک ولی نرفت خیال جمالت از نظرم
5 درخت شادی دوران نداد بر جز غم هم ارغم از تو بود شادیست غم نخورم
6 زسوز ناله بلبل خبر نبود مرا گذر فتاد بگلزار نوبت سحرم
7 زخویش بیخبرم آنچنان و غرق شهود که گاه گاه زشوقت بخویش مینگرم
8 مگر شود دل عطشان زلعل تو سیرآب که ریخت چشمه خضرم بکام و تشنه ترم
9 اگرچه بیخبرم کرده ذوق مستی عشق گمان مدار تو زاهد چو خویش بیخبرم
10 حدیثی از گل رویت بعندلیبان گفت زبان سوسن آزاد از قفا ببرم
11 حجاب ما و تو این هستی است و خودبینی خوشا دمی که من این پرده را بخود بدرم
12 بریده دست من آشفته دهر از همه جا مگر که دست بدامان مرتضی ببرم